ابود رداء روايت كرده كه «شب اميرالمؤمنين علي (ع) را
ديدم كه از مردم كناره گرفته و در مكان
خلوتي مشغول مناجات با پروردگار است در
حاليكه او در محراب عبادت ايستاده بود اشكهايش بر روي
صورتش ميغلطيد مانند مارگزيده به خود ميپيچيد و
مانند مصيب ديدهها گريه ميكرد و ميگفت
آه! آه! از توشه اندك و سفر طولاني و انيس و همنشين
كم! آه از آتش كه جگرها را بريان كند و
پوست بدن را پُر كند، آن از آتشي كه خرمن گستراند
ناگاه ديدم صدا خاموش شد. گفتم حتماً حضرت را خواب
برده است رفتم تا آن حضرت را بيدار كنم
چون ايشان را حركت دادم ديدم همچون چوب خشك
شده است، گفتم بلكه امام از دنيا رفته است و
به خانه آن حضرت رفتم و فاطمه (س) را از اين امر آگاه
ساختم، ايشان فرمودند
اين حالتي است كه از ترس خدا هر شب بر او عارض
ميشود
پس واي بر حال ما كه اينگونه به نمازهاي واجبمان كم
توجّهي كمي ميكنيم چه رسد به ساير عبادات
و اي به حال ما كه هنوز باور نكردهايم بايد توشه فراواني
براي راه طولاني برداريم
:: موضوعات مرتبط:
سایر ,
,
:: برچسبها:
خدا ,
ترس از خدا ,
امام علی (ع)وترس از خدا ,
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4